پامیشدم میدیدم دیگه تو ایران نیسم که بخوام پاشم برم سر کلاس یه مشت استاد حرومزاده که هرچیزی هستن جز استاد. ریدم تو همشون. و تو خودم که هیچوخ راضی نیستم. و مجبورم لبخند بزنم چون از بقیه دوستام خوشحالترم. ولی نیستم. 
نظرات 1 + ارسال نظر
توفیخ جمعه 24 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:11 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد