حالا گیر کرده م تو این شرایطِ سخت که فردا داره انتظارمو میکشه. منم یهو موتورم روشن میشه و تو این شرایط یهو برخلافِ انتظار انقد میدوام که بعدش تا یه هفته میرم تو کما. چی دارم میگم؟ فردا عقدِ خواهرمه. خواهرم باس چهارِ صبح آرایشگاه باشه. معنی ش اینه که من سه باید بیدار شم ببرمش اونسرِ شهر بعد بیام خونه یه دوش بگیرم مامانمو ببرم ارایشگاه احتمالن یه کم بخوابم بعد خودمم برم ارایشگاه. فردا عجب روزِ شلوغیه اووف. دلم میخواد فرار کنم بعدش. ناپدید شم تا بعدنا یه کم کنار بیام با خودم. اخه راستش اینهمه سختی رو درک نمیکنم. ماها که بازیگر نیستیم. ولش کن. قراره به لباسم فک کنم. همونکه کلی جیغ کشیدم موقع پروِش :))

نظرات 1 + ارسال نظر
سیمین پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:40 ب.ظ

تازه رنگشم کلی بهت میاد! :)

جای خواهری چه جیگری میشی بپوشیش! :))))) :*

عزیزم :))
هی بم اعتمادبنفس میدی :-*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد