خونه که خلوت میشه درِ اتاقو میبندم چراغو خاموش میکنم با چراغ قوه کتاب میخونم. بعدش خوابم میبره و تاخرخره میخوابم. نه دلشورهء اینکه کسی نگرانم شه نه حتا کسی منتظر باشه نه هیچی. شبا از فاصلهء چهار صبح تا وقتی هنوز آفتاب نزده خیلی وقتِ خوبیه برا فک کردنو برا همه چی. پنجشنبه ها دوباره داره خوش میگذره. خوب کردم این ترم زبان نرفتم. مغزم دیگه داشت هنگ میکرد. عوضش از مهر که میرم برام تازگی داره :-" (توجیهِ ما گشادا)
نمیدونم. شاید واقعن باید این تابستون میگذشت که یه کم تنهایی رم یاد بگیرم. بد نیستم الان.
این توجیه ما گشادارو خیلی خوب گفتی =))))
حالا میری بعدش!؟
من که با همه ی این اوصاف بازم تابستونو ترجیح میدم به دانشگاه :|
خیلی خوبه که بد نیستی :)
منم بد نیستم. شاید واقعن باید همینطور میشد.