امشب رفتم سینما. ینی رفتیم. منو یکی از همکلاسیام. روابطم با پسرا درینحد شده که ماهی یه بار یه دونه شونو ببینم تا آداب معاشرت یادم نره مثلن. اگرم رفت؛ خب بدرک.

اولی هیس ... بود. اعصابم خعلی خورد شد. دلیلم داره اره. اما یه کم شعاری اینا بود. دهلیز بهتر بود.

نمیدونم چجوری قراره بره جلو این زندگی. هر شب حالت تهوع دارم. دیشب رو به موت بودم. نمیدونم چرا گریهء مزخرفم بند نمیومد. اخه حتا نمیدونستم دارم به چی فک میکنم که اینطوری اذیتم.

دلم میخواد خیاطی یاد بگیرم. امرو رفتم یه اموزشگاهی رو دیدم. اما از محیطای زنونه حالم بهم میخوره. از مطبِ دکترِ زنانم حالم بهم میخوره. دیگه تو فازِ این نیستم که چرا پسر نشدم. اما میشه زن بود و انقدم زنونه نبود مثلن.

نظرات 1 + ارسال نظر
س چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:11 ب.ظ

:(
منم همش اذیتم و گاهی حتی نمی دونم دقیقن از چی. از همه چی و هیچی. چون همه چی اذیت کننده س، ولی در واقع هیچی هم اونقد جدی و مهم نیس وقتی اونقد اذیتی!

این دوتا فیلمو دوس دارم ببینم. مخصوصن دهلیز. از وقتی گذشته رو دیدم بیشتر به فیلم دیدن علاقمند شدم.

آخی خیاطی ... :) خیلی خوبه یاد بگیری. بی خیال به محیطش فک نکن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد