خوبیش اینه که این یه ماه شبا خیابونا خیلی خلوته. امشب رفتم بیرون ساعت نه اینطورا. گمونم مامان بابام قشنگ ازم قطع امید کردنو مطمئنن کسیو ندارم که انقد ریلکس شده ن و هروخ بخوام میذارن برم بیرون. تو فلشم آهنگاییه که فقط وختی خودم تنها باشم میتونم گوش بدم. طرشتو دوس دارم. رفتم اونجا. و یه دلِ سیر آهنگ گوش کردم. کم پیش میاد تنهایی بدونِ هدف برم رانندگی. گمونم فقط یه بار دیگه اینطوری رفته بودم. که اونم با مامان دعوام شده بود. دلم میخواس سیگار میکشیدم که حتا اونکارم نکردم. انقد ا خیابونای این شهر میترسم که حد نداره. یه ساعت دور زدن و اهنگ گوش دادن و اینطور چیزا فقط. کاش هوا یه کم بهتر بود. انقد گرمه که ادم میخواد بالا بیاره. حالم خوب نشد. فقط سبکتر شدم. یادم اومد که انگار یه کمی بزرگتر شده م.

نظرات 2 + ارسال نظر
سیمین پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:16 ب.ظ

خوب کردی.
به منم اجازه میدادن می رفتم.

ف. جمعه 21 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:53 ب.ظ http://chiara.blogsky.com

چقدر خوش بحالته ک می تونی شبا بیرون بری.
من اگه بعد از تاریک شدن هوا پامو تو خونه بذارم برنامه دارم بعدش.

اولش نمیذاشتن
زور گفتم یجورایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد