خیلی دلم میخواس جای ارغوان بودم. یه برادر همسنایِ خودم داشتم که نمیذاش برم تو خودم. مامانم منو میسپرد بهش و باهم میرفتیم مهمونی و همه جا میومد دنبالم و مراقبم بود که کاری نکنم که بضررم تموم شه. اگه جای اون بودم شبا زار نمیزدم. اگه جای اون بودم مجبور نبودم خودمو بکشم تا نقشِ حمایتگرونه ای که یه پسر میتونه داشته باشه رو برا خودمو دوستام بازی کنم. شاید اصن مجبور نمیبودم رانندگی یاد بگیرم. الان برا این بلدم که یکی دیگه باس تو خونه غیرِ بابام بلد باشه. و علی القاعده اون باس من باشم که حکمِ پسرِ بابامو دارم. اگر یه برادر مثِ برادرِ ارغوان داشتم مجبور نبودم تنهایی فیلم ببینم. شاید دیگه اینقد تنها نبودم و این همه شغال دورم نبودن فقط برا اینکه تنهاییمو پر کنن. خوش بحالش. یه برادرِ خوب و یه خونوادهء خوب داره. انقد که میتونن با بچه های فامیلشون یه جمعه برن بیرون و انقد بخندن که دل درد بگیرن. چقد دلم میخواس جای اون بودم. دلم میخواس خواهرم اینجا بود. دلم میخواس یکی صدامو میشنید. من مثِ دختر بچه های تنهام.
نظرات 2 + ارسال نظر
گیتاریست چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:20 ب.ظ http://guitarist0.blogsky.com/

سلام، مرسی که اومدی وبم و خیلی از کامنتت خوشم اومد، راستش نمی دونم این ارغوان کیه ( حدس می زنم یه شخصیت توی یه سریال ماهواره ای باشه و چون ما ماهواره نداریم - البته اینترنت دارم و بعضی سریال ها رو از اینترنت دانلود می کنم مث بازی تاج و تخت ) ولی حس تو رو درک می کنم، تنهاییت رو درک می کنم چون خودمم تنهام. صادقانه بگم که خوندن همین یکی دوتا پستت باعث شده که از وبت خوشم بیاد. اگه دوست داشتی، خوشحال میشم بیشتر باهات آشنا بشم.

دوستمه باو.

سیمین چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 06:43 ب.ظ

هه ... حتی همین برادر نداشتن و کمبودشو حس کردن هم مشترکه بینمون.
یادته اون روز تو کافه بهت چی گفتم؟ :( خیلی از وابستگیای لعنتیمون واسه همینه.
الان منم دلم خواس جای ارغوان بودم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد