اگر قرار باشه کسی تو زندگیِ من باشه ازین ببعد، شرط اولش اینه که فقط و فقط درمواقع ضروری حرف بزنه چون سکوت چیزیه که من خیلی میخوام. نصفِ شبا با من بیاد بزنیم بیرون از خونه. بریم تو خیابونا. یه جای خیلی خلوت آهنگ موردِ علاقهء منو بذاریم و اون دهنشو ببنده و چایی بخوریم با هم. هوا گرمم نباشه که احساس کپک زدن بهمون دست بده. رو مخم نره اما ملو و مطیعم نباشه. بموقعش سگ باشه ولی بدونه که اگه بیش از یه حدی رو مخم را بره با خاک یکیش میکنم. یجورایی از هم حساب ببریم. زیاد سوال نکنه و مجبورم نکنه برا هرچیزِ احمقانه ای توضیح بدم. و تو انتخاب کلمه هاش دقیق باشه. حافظهء خوبی ام داشته باشه و یجورایی منو جمعم کنه. اصن دلم نمیخواد آدمِ موفقی باشه. اصن دلم نمیخواد وختی از زندگیش میگه تو تمامِ زندگیش درحالِ طی کردنِ پله های ترقی بوده باشه. راستش من از ادمای موفق متنفرم. مردِ من باید یه شکست خوردهء مغرور باشه. درعینِ حال که سیریش نیست ساپورتیو باشه. سلیقش چیپ نباشه تو این مایه ها که عاشق کفشِ پاشنه بلند و ظرافت دخترونه و رژِ صورتی باشه. رفتارِ ضایعی نکنه یا پزِ کتاب خوندنشو نده. حرفِ مفت کم بزنه و کلن قابل تحمل باشه. از دعوا ام پرهیز نکنه اما حالیش باشه چی داره میگه. و هیچ چیز براش جدیت نداشته باشه. هیچ چیز.
kaman, ino man k dg khodam pesaram migam
باید سفارش بدی بسازن برات :| :))))
گشتم نبود نگرد نیست :/
یه شباهتایی به من داره، فقط یه کار سختی باید انجام بدم، اونم اینه که دهنمو ببندم !