یه جا خیلی شرمنده شدم. وقتیکه اون بود همیشه سر عکس پروفایل فیسبوکم دعوا بود که هرعکسی بنظرش نامناسب میومد و باید عذرخواهی میکردمو یه هفته دی اکتیویت میکردم تا فازش بره. چون بنظرش همشون جلف بودن و من نمیتونستم قانعش کنم. اما این اخیرن یکی دیگه بود که ازقضا مذهبی بود خیلی. و یه فاز کوتاه مدت باهم داشتیم. یه عکس گذاشتم که سرمو تکیه داده بودم به شیشهء ماشین و انگار منتظر بودم نوبتم برسه و بمیرم. عکس قبلیش اما یه عکسی بود که خیلی خوب بود. اگه قبلیه بود بهش میگفت جلف و دعوا را میفتاد. این گفت میشه عکستو عوض کنی؟ گفتم چرا؟ گفت مث ایناییه که میخوان برن و برنگردن و اینا. اونموقع من خیلی بغض کردم. فک کردم به اینکه نگا این به چی فک میکنه اون به چیا فک میکرد. خیلی شرمنده شدم. خیلی.

با اینحال گاهی هنوز دلم براش تنگ میشه و این ازهمه چی شرم آور تره.

نظرات 2 + ارسال نظر
ershan یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:05 ب.ظ http://sagemast.blogsky.com

kheili pichide hasty. vaghean

سیمین دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:10 ق.ظ

بعد خوندن پستت هیچی تو ذهنم نیومد که بنویسم. به جز یه آه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد