-

یه آپشنم اینه که به بچه بازیمون ادامه بدیم. و خودمونو به گند بکشیم تا از هم انتقام بگیریم.
نظرات 3 + ارسال نظر
س دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:03 ب.ظ

چقد دل منم بغل می خواد ...

گریه ...

گریه ...

گریه ...

زار می زنم فقط ... زار می زنم ...

خیلی بده که اینقد احساساتی شدیم ... خیلی بده که اینقد احمق شدم ...

حتی دیگه خاطرات خوش برام تلخ شدن ...

حتی دیگه خاطرات خوشی یادم نمیاد ...

همه چی تلخه ... تلخ ... تلخ ...

:((((((((((((

دیروز که اون حرفو زدی
من بدجوری درکت کردم
چون یه دوره ای خودمم اینجوری شده بودم
کاملن میفهمم وقتی یه دختر حسِ حمایت بخواد یعنی چی :(

ملیکا دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:05 ب.ظ

منم دلم بغل میخواد...اصلنم زشت نیست

:(
تو فیس بوک یه ایونت بود
دومِ بهمن
روزِ بغل ! :(
من هیشکیو ندارم بغلش کنم جز عروسکای لعنتیم
و این موضوع بدجوری داره ازارم میده ملیکا :(

ملیکا دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:37 ب.ظ

گربه ی باردارمو یکشنبه یک راننده ی بیشعور بی ملاحظه زیر گرفت...تنها امیدم بغل کردن اون بود و شاید بچه هاش...
چرا انقد ماشین ها باید گربه هامو ازم بگیرن؟...

بیاین همدیگه رو بغل کنیم بچه ها...

ای وای:(
خدا لعنتشون کنه
گربه ها عالی ترین موجودات دنیان:(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد