206-

شعرو که میخونی خیلی حسی بهت دست نمیده :

صدای خون در اواز تذرو است

دلا این یادگار خون سرو است


یه مثنویِ خیلی ساده س 

با تصویرِ تکراریِ قضیه ی سرو و تذرو که بیشتر برا قافیه با هم جفت شده ن

اما نامجو که میخوندش، یه حالِ دیگه س. ریتمِ پنج تایی ام واقعن میشینه به اهنگ.

اهنگش میره تو تمامِ وجودم. به اعجازِ موسیقی ایمان دارم.

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:36 ب.ظ http://ensanin.blogfa.com

داری داغون میشی ها
این همه حرف داری
خب مارو آدم حساب نمی کنی
یه آدم حسابی پیدا کن
باهاش حرف بزن
خالی شو
به قید
حسابی
دقت کنید. . .

قید نیس البته
صفته
دارم اینجا حرفامو میزنم دیگه
کی رو گیر بیارم مخشو بخورم ؟ :|

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد