کلید را میچرخانم در قفل و در خانه را باز میکنم. هوا دم دارد. بوی گل میپیچد در مشامم. از صبح مانده. شاید هم از ظهر. نمیدانم. من از اتاق بیرون نیامدم تا رفتند آن آدم ها. اما گلشان را گذاشتند.
گلی آوردند تا گلی ببرند. بهتر نبود گل ها هر کدام جای خود می ماندند؟
نه !
سلا م
برای خواهرت دیگه؟

پ نه پ برای این دختر خوش اخلاق
وااااای
۹۰ درصد خوش گذشتن پیش دانشگاهی ما بخاطر این بود که هی در مورد انسان مورد نظر این و ویژگی های مد نظر اون حرف می زدیم و خودمون با ذوق تحلیل می کردیم!!!
بعد تو می گی گل ها تو جای خودشون بمونن؟
پس خوش گذشتن پیش دانشگاهی چی؟؟
وااااااای
خیلی ذوق زده کننده ست که
ذوقِ انه ؟
همینو بگو!البته آداب و رسوم همیشه مسخره هستُ بودهُ خواهد بود!
میدونم خیلی بی رحمم!
بی رحم ؟بعید میدونم.
بادا بادا مبارک بادا واسه ویزویزی ؟!
واسه خاهر ویزویزی
دو حجمِ نرمِ سرخ ؟!
لپ ؟!
لَب
یا
آآآخیییی...
حالا دیگه بچه کوچولوی خونه تنها میشهههه...
ینی خب...
تنها تر میشه...
همیشه تنهاس:|
صد در صد موافقم ... گل ها باید سر جای خود بمانند!
خیلی قشنگ می نویسی. دوست دارم قلمتو.
شما همون فائزه ی المپیاد ادبی هستی دیگه؟
سلام.
مرسی
آره..
خودِشم !:))