- فردا تولدشه :|
آمیب- خب؟
- خب احساس به فاک رفتن دارم.
آمیب- عوضی جان. بنظرت چه را هر کی ما رو به تخمش نمیگیره بیشتر دوسش داریم؟
- نمیدونم. شاید چون تو آمیبی.
یه مدتیه تفریح جدید یاد گرفته. زنگای نماز با بلندگو جلو دفترش وامیسّه٬ هر کی رو که رد میشه صدا میکنه که آی فلانی بدو به آقا بده. آقا منتظره. نمدونم. یه جورایی لابد میخواد طرفو تو معذورات اخلاقی گیر بندازه که بره نماز بخونه. اما من باش مشکلی ندارم. خوشحالم که انرژیشو صرف این کار میکنه. کارای خطرناک تری ام ازش برمیاد.
- هی خدا٬ راه نداره منو برگردونی؟ یه جورایی گه خوردم.
خدا؟- نه دیگه نمیشه. راه نداره. اونوخ همه میان آویزونم میشه که آی برمون گردون همونجا که بودیم.
- خو برشون گردون. چی میشه؟ میمیری یا حوصلت سر میره؟
خدا؟- هیچ کدوم. فقط نمیشه.
- خب ریدی دیگه. اصن تو چه خدایی هستی که نمیتونی؟ حالا ببین یه چیزی بگم بسوزی. باز ما اگه بخوایم برگردیم یه جائی رو داریم. تو کجا میری؟ خدایی ته تهش کجا میری؟
خدا؟- ببین خودمم نفهمیدم.
- آی نو.
از یه سری آدم بدم می اومد. داشتم به یکی دیگه که به نوعی یکی از اونا حساب میشد و نمیشد این قضیه رو میگفتم. که گفت بنظر اون من تو این مدرسه تنها کسی ام که شبیه اونام. یک قسم گه گیجه ی احساسی بهم دست داد. که نتونستم توجیهش کنم.
Don' worry man, i'll get used to it. though i knoW you dont.
از هیچ چیز دوره ی گند کنکور به اندازه ی چاق شدنش بدم نمیاد.
یکی نیس به این پائولو کوئلیو بگه نشانه ی انه؟ هی میره رو مخ آدم.